نـــو ســفـــــــر

۰۹
آذر
به خون نشسته دو چشمم ، چه سرخ پیرهنی !
مرا دوباره بسوزان عذاب خواستنی! 

به دست طالب خود تیغ میکشی اما
چگونه بگذرم از تو ؟ که دلبر چمنی

تویی که عالمی از عطر موی لَختت مست
منم که عود تو ام ، مست بوی مرگ منی!

دوباره حرف دلت را صریح می گویی
برنجم از تو ؟ نه اصلا ! که گفته بد دهنی؟!

دلی که دست تو دادم در اوج می بینم
بلند کردی و آماده ی زمین زدنی

سپرده ام به تو آیینه را و مختاری
بزن هزار تَرَک کن چه خوب می شکنی!


سید احمد میری
  • سید احمد میری
۰۵
اسفند

خاکسپاری ماه

.

.


آه آن شب از چشمان مردی اشک می ریخت 

وقتی که دریا را نهان در خاک می کرد

آن شب بهار دلخوشی هایش خزان شد 

حالا بدون او شده پر درد ، دلسرد


دریا دل نامی دلش طوفانی از غم

هم پای او از آسمان هم اشک می ریخت

دریا و ساحل در تلاطم بود ، حتی!

سنگ بیابان داشت کم کم اشک می ریخت


سنگینی این داغ از دنیا رمق برد 

ذرات عالم داشت از هم باز می شد

پایان تلخ قصه ی معشوق و عاشق 

حالا دوباره غصه ها آغاز می شد


داغ از دل او شعله ها چون موج می زد

درد دل او صخره را هم آب می کرد

باور نمی کرد این ستم را ! آه آن شب

او درد دل ها از دلی بی تاب می کرد:


بانوی من ! ای در دو عالم شاه بانو

عشق زمینی ، آسمانی ، ماه بانو

برخیز ! بر زخمم نمک می پاشد این صبر

جان مرا می گیرد آخر ، آه بانو!


سروی که طوفان هم حریف او نمی شد 

حالا کمر خم کرده و قامت شکسته

با تو خطابی آتشین از سینه دارد

با قلب پر حسرت به بالینت نشسته


سنگ صبور شام های سرد تارم

دردانه ام ، رفتی؟ دریغا زود رفتی !

تو مرهم زخم دل مجروح بودی 

حالا که سوز زخم دل افزود ، رفتی ؟


مصراع های بیت قلبم سوخت چون در

وقتی تو از من ، وای از من رو گرفتی

در ساحل چشمان خود ، در موج دیدم

ای کشتی طوفان زده ، پهلو گرفتی


پهلو گرفتی پشت در ، در هم شکستی

در هم شکستی در هجوم تازیانه

ای وای! من آتش گرفتم ، سوختم آه !

وقتی که می زد شعله بر رویت زبانه


حالا برو ، امشب سراغت را گرفته

آن غنچه ای که باغبان در باغمان کاشت

وقتی که گرم او را در آغوشت کشیدی

حتما بگو با او که بابا دوستش داشت



سید احمد میری


  • سید احمد میری